[ad_1]
در رفتناگرچه عموم مردم از سیاست متنفرند، اما سیاستمداران نمایندگان مردم هستند. یکی از اهداف این افراد گذران زندگی و وضع قوانینی است که سرزمین آنها را از نظر اقتصادی غنی کند. بسیاری از آنچه این سیاستمداران می گویند در مورد چنین موضوعاتی است. در این میان، تاریخ همیشه این کلمات را آزمایش خواهد کرد و نشان خواهد داد که کدام یک از آنها توانسته تاثیر بگذارد.
به گزارش فرارو، وب سایت Askman نقل قول هایی تاریخی از برخی سیاستمداران ارائه می دهد که تاریخ هرگز آنها را فراموش نخواهد کرد. هرچند ساده و مختصر، جملاتی که تأثیری ماندگار و عمیق بر جوامع آنها گذاشته است.
شارل دوگل
من به این نتیجه رسیده ام که سیاست امری جدی است که باید به سیاستمداران واگذار شود.»
شارل دوگل (1890-1970) یک افسر نظامی فرانسوی بود که در جنگ جهانی اول خدمت کرد. در طول جنگ جهانی دوم، پس از تسلط آلمان نازی بر فرانسه، او فرماندهی ارتش آزاد فرانسه را بر عهده گرفت و به مبارزه با نیروهای اشغالگر ادامه داد. پس از پایان جنگ جهانی دوم و ظهور استقلال در الجزایر، او ساختار سیاسی جدیدی را از نخست وزیر پارلمانی تا رئیس جمهور در فرانسه ایجاد کرد و خود اولین رئیس جمهور این کشور شد. دوگل در دوران ریاست جمهوری خود، فرانسه را از یک کشور جنگ زده به یکی از پیشرفته ترین کشورهای جهان تبدیل کرد. استقرار سیاست خارجی مستقل فرانسه پس از جنگ جهانی دوم نتیجه پافشاری آنها تحت فشار آمریکا بود.
دوگل مردی نظامی بود که از زمان جنگ جهانی دوم اقدامات سیاستمداران را از نزدیک زیر نظر داشت. او معتقد بود که سیاستمداران همیشه از روش های سنتی اداره کشور پیروی می کنند و این امر باعث تضعیف کشور می شود که نمونه آن شکست فرانسه توسط آلمان نازی است. او معتقد بود که اگر فردی وارد عرصه خارج از دنیای سیاست شود، بینش او به نتایج بهتری منجر خواهد شد. اما وقایع مه 1968 در فرانسه به او نشان داد که هر وقت خارجی ها سعی می کنند وارد سیاست شوند یا زیاد دوام نمی آورند یا خودشان یک سیاستمدار کلیشه ای می شوند. دوگل در سال 1969 استعفا داد. اما بر خلاف بسیاری از رهبران جهان، خانواده او پس از مرگ او وضعیت خوبی نداشتند. در این زمان بود که دوگل این عبارت معروف را به زبان آورد.
ملکه ویکتوریا
ما علاقه ای به احتمال شکست نداریم، چنین امکانی وجود ندارد.»
ملکه ویکتوریا (1901-1819) ملکه پادشاهی متحده بریتانیا از 20 ژوئن 1837 تا پایان عمر خود بود. در طول سلطنت او، امپراتوری بریتانیا به شدت گسترش یافت. دوران ویکتوریا در اوج انقلاب صنعتی بود که تغییرات اجتماعی، اقتصادی و تکنولوژیکی بزرگی را در بریتانیا و حتی در جهان به وجود آورد. او یک زن محافظه کار بود و حاضر نبود بخشی از امپراتوری خود را از دست بدهد. هنگامی که جنگ بوئر در سال 1899 در آفریقای جنوبی آغاز شد، قصد آنها اجازه دادن به مهاجران هلندی برای به دست آوردن حاکمیت نبود. او ثابت کرد که می توانیم با خوش بینی و استقامت در هر جنگی پیروز شویم. اما یک سال پس از مرگ ملکه، انگلیسی ها در سال 1902 با هلندی ها پیمان صلح بستند.
رونالد ریگان
“آقای گورباچف! این دروازه را باز کنید. آقای گورباچف!” این دیوار را خراب کنید.
در جنگ جهانی دوم، جهان علیه فاشیسم متحد شد. اما در پایان جنگ، اتحاد جماهیر شوروی به عنوان دشمن جدید ظاهر شد. آلمان اشغالی پس از جنگ جهانی دوم اولین قربانی این درگیری در جهان شد و فاتحان کشور را به دو بخش تحت کنترل شوروی و غرب تقسیم کردند. سرانجام دیواری در مرکز برلین کشیده شد تا از فرار شهروندان شرق به غرب جلوگیری شود. دیوار برلین خیلی زود به نماد استبداد کمونیستی تبدیل شد.
رئیس جمهور دونالد ریگان که در 12 ژوئن 1987 به برلین غربی پرواز کرد تا احتمال وقوع جنگ هسته ای بین اتحاد جماهیر شوروی و ناتو را مطرح کند، در 12 ژوئن 1987 سخنرانی کرد. به دلیل تغییر فضای سیاسی در مسکو، او علیه کمونیسم سخنرانی کرد و خواهان فروپاشی دیوار برلین شد. تلاش برای شکستن دیوار در نهایت در سال 1989 آغاز شد و سرانجام در سال 1990 فرو ریخت.
مائو تسه تونگ (مائو تسه تونگ)
«انقلاب یک مهمانی شام نیست، مقاله نیست، نقاشی یا گلدوزی نیست».
در نیمه اول قرن بیستم، وضعیت چین مشابه وضعیت غرب وحشی بود که در آن بداخلاقی، فقر و ظلم بیداد می کرد. مائو تسه تونگ (1893-1976) قهرمان مارکسیسم بود که ارتش کمونیست چین را به مدت 20 سال سازماندهی کرد و سرانجام در سال 1949 به قدرت رسید و جمهوری خلق چین را تأسیس کرد. تجربه در این زمینه به آنها آموخته است که با یک فنجان چای و خرده نان نمی توان به انقلاب رسید و نیاز به خونریزی فراوان دارد. در دوران سلطنت مائو، رویدادهای فاجعهباری مانند «جهش بزرگ به جلو» یا انقلاب فرهنگی برای آموزش و اجرای ایدههای انقلابی که میلیونها نفر را کشتند، انجام شد که نشاندهنده اعتقاد مائو به ماهیت انقلاب بود.
فیدل کاسترو
“انقلاب دیکتاتوری استثمارگران در برابر استثمارگران است”
هنگامی که فیدل کاسترو در سال 1926 به دنیا آمد، کوبا بازیچه ای در دست ایالات متحده، باندهای جنایتکار و سیاستمداران فاسد بود. تفاوت سطح زندگی و فقر شدید بسیاری از هموطنان او را تحت تأثیر قرار داد و او به یک مبارز تبدیل شد. او مصمم بود که دولت فولخنسیو باتیستا را سرنگون کند. زیرا دولت او به فساد سیاسی، تنزل و نابرابری شدید معروف بود. از سوی دیگر، کوبا در آن زمان بهشت ثروتمندان بود و عملاً توسط باندهای جنایتکار فحشا، قمار و قاچاق مواد مخدر اداره می شد.
جنبش کوبا که در سال 1953 آغاز شد، در آغاز درگیری هیچ ایدئولوژی یا دکترین روشنی نداشت و تنها هدف آن سرنگونی رژیم فاسد باتیستا بود. تفسیر او درباره انقلاب نیز مربوط به زمانی است که گروهش به شدت تحت ستم قرار گرفته بودند. اما جنبش چریکی سرانجام در سال 1961، زمانی که کاسترو به مارکسیسم-لنینیسم روی آورد، با کمونیسم ادغام شد.
وینستون چرچیل
ما از جزیره خود دفاع خواهیم کرد. ما در سواحل خواهیم جنگید، در دشت ها خواهیم جنگید، در مزارع و جاده ها خواهیم جنگید، در تپه ها خواهیم جنگید و هرگز تسلیم نخواهیم شد.»
در 4 ژوئن 1940، چرچیل، نخست وزیر جدید بریتانیا، یک سخنرانی تاثیرگذار در مجلس عوام ایراد کرد که در آن هواپیماهای آلمان نازی لندن و سایر شهرها را بمباران کردند. یک هفته پیش، نیروهای متفقین متحمل شکست بزرگی شدند و بیش از 300000 سرباز مجبور شدند از شهر دانکرک در شمال اروپا خارج شوند. آینده جنگ بسیار غم انگیز و ترسناک بود. در این سخنرانی چرچیل می خواست یک فاجعه نظامی بزرگ را بدون شک در مورد پیروزی نهایی توصیف کند. چرچیل خوشبین بود که بتواند امید را در دیگران زنده نگه دارد و سخنانش بتواند امید را به جزیره محاصره شده بازگرداند و در نهایت آنها را به پیروزی برساند.
جورج سانتایانا
“کسانی که از تاریخ عبرت نگیرند، آن را تکرار خواهند کرد.”
جورج سانتایانا (۱۸۶۳-۱۹۵۲) فیلسوف، رماننویس و شاعر اسپانیایی-آمریکایی بود. او علیرغم اینکه شهروند اسپانیایی بود، در ایالات متحده بزرگ شد، درس خواند و تمام زندگی خود را به زبان انگلیسی نوشت، بنابراین عموماً او را یک حکیم آمریکایی می دانند. سفرها، نوشته ها و نقدهای بی شمار او از جامعه مکانی ایده آل برای تحلیل دنیایی است که در آن زندگی می کنیم. وی در بیان مطلب فوق تاکید کرد که بزرگترین مشکل این دنیا نسل هاست و به نفع سیاستمداران امروزی است. نسل های قبل از ما؛ اما ما اغلب از درس گرفتن از اشتباهات آنها خودداری می کنیم. بنابراین آنها را تکرار می کنیم. در قرن نوزدهم، ناپلئون به روسیه حمله کرد و برای پیروزی بزرگ تلاش کرد. اما او شکست خورد. یک قرن بعد، هیتلر با همان نوشابه به روسیه حمله کرد و دوباره شکست خورد. ما باید به اجدادمان اعتماد کنیم. متأسفانه سیاست اغلب به این مسائل توجه نمی کند.
آنتوانت من
بگذارید کیک را بخورند.
ماری آنتوانت که با نام اتریشی (1755-1793) نیز شناخته می شود، آخرین ملکه قبل از انقلاب فرانسه بود. او در سال 1755 در وین اتریش به دنیا آمد. ماری آنتوانت دختر فرانتس اول امپراتور امپراتوری مقدس روم و ماریا ترزا حاکم اتریش بود و در سال 1770 با لویی شانزدهم ازدواج کرد. چهار سال بعد لویی وارد فرانسه شد و ماری آنتوانت ملکه فرانسه شد. آنتوانت زنی نجیب، ولخرج و مرفه بود که شناخت چندانی از جامعه نداشت. می گویند وقتی انقلاب کبیر فرانسه شروع شد از شخصی پرسید: مردم چه می خواهند؟ مرد پاسخ داد: گرسنه اند و نان می خواهند. و ملکه گفت: «اگر نان ندارند، چرا کیک نمیخورند!» چرا باید به هر چیز کوچک فکر کنم؟
با این حال، برخی از مورخان بر این باورند که مری آنتوانت هرگز چنین چیزی را نگفته است، و مخالفان او این داستان را در تلاش برای توهین به او نسبت داده اند (همچنین اعتقاد بر این است که این عبارت اولین بار توسط فیلسوف فرانسوی ژان ژاک روسو بیان شده است. . اما پس از انقلاب، مری آنتوانت از برادرش لئوپولد دوم، امپراتور روم مقدس و پادشاه اتریش کمک گرفت. با اعلام جنگ اتریش علیه فرانسه انقلابی، مردم خشمگین به سلطنت لویی شانزدهم بر فرانسه در 10 اوت 1792 پایان دادند. این سلسله زندانی شد و پادشاه و ملکه تلاش ناموفقی برای فرار کردند و سرانجام در 16 اکتبر 1793 در میدان کنکورد پاریس سر بریده شدند.
فرانکلین روزولت
“تنها چیزی که می ترسیم ترس است.”
فرانکلین روزولت از سال 1933 تا 1945 رئیس جمهور ایالات متحده بود و تنها رئیس جمهوری بود که چهار بار انتخاب شد. ورود او به کاخ سفید زمان رکود و اندوه بزرگ بود و این چیزی است که شخصیت او را مشخص می کند. آمریکا در آن زمان خوشحال نبود. اما در اولین سخنرانی خود به عنوان رئیس جمهور در 13 اسفند 1332 امیدی را در اذهان مردم این کشور ایجاد کرد. منظور روزولت این بود که با ترس از آینده نمی توان به عظمت دست یافت. دقیقاً همین لفاظی ها بود که به تقویت اعتماد و روحیه مردم آمریکا کمک کرد و رکود جنگ جهانی دوم این کشور را به یک قدرت جهانی تبدیل کرد.
جان اف کندی
نپرسید که کشور شما چه کاری می تواند برای شما انجام دهد، بپرسید که شما چه کاری می توانید برای کشور خود انجام دهید.
این مشهورترین نقل قول سی و پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده و قطعاً مشهورترین نقل قول سیاسی در تاریخ این کشور است. کندی این سخنان را در سخنرانی افتتاحیه خود در 20 ژانویه 1961 بیان کرد و از مردم آمریکا خواست تا در امور داخلی کشور خود مشارکت کنند و مسئولیت آن را بر عهده بگیرند. سپس دهه تغییر در آمریکا فرا رسید. دوره ای که در آن شهروندان آمریکایی خواهان حقوق مدنی بودند به عنوان ظهور دموکراسی شناخته شد. کندی این توانایی را داشت که مردم را دور هم جمع کند و بهترین ها را به آنها نشان دهد، و این نقل قول میهن پرستانه آمریکایی ها را تشویق کرد تا برای جهانی آزاد بجنگند.
ناپلئون بناپارت
“تمام وقت خود را صرف مبارزه با دشمن نکنید، زیرا تمام هنرهای رزمی خود را به او یاد خواهید داد.”
ناپلئون بناپارت (1821-1769) اولین امپراتور فرانسه بود که از سال 1804 تا 1815 بر کشور حکومت کرد و نقش مهمی در تاریخ اروپا داشت. پس از انقلاب فرانسه به آرامی رشد کرد و ارتش فرانسه را در جنگ های مختلف فرماندهی کرد. ناپلئون در سال 1799 در زمان سلطنت 18 برومر اولین کنسول کشور شد و قدرتمندترین مرد فرانسه شد تا اینکه پنج سال بعد امپراتور فرانسه شد. در دهه اول قرن نوزدهم، او ارتش فرانسه را در برابر چندین قدرت اروپایی رهبری کرد و پس از چندین پیروزی، فرانسه را به عنوان یک قدرت مسلط در قاره اروپا تثبیت کرد.
ارتش فرانسه با توجه به استراتژی نظامی خود، پیروزی های بسیاری را در برابر ارتش به دست آورد که حتی در برخی موارد از ارتش فرانسه نیز پیشی گرفت، از این رو او را به عنوان بزرگترین فرمانده نظامی تاریخ می شناسند. او معتقد بود که دشمنان اغلب از نظر هوشی یکسان هستند و استفاده از ترفندها بر روی آنها به این معنی است که در آینده دیگر نمی توانیم از آنها استفاده کنیم. جمله او نیز به همین نکته اشاره دارد.
[ad_2]