[ad_1]
عباس عبدی در مقاله ای در روزنامه اعتماد درباره چرایی سروان می نویسد. علی اکبر رنجبر با وجود حمل سلاح به مهاجم مسلح شلیک نمی کند.مرگ سپهبد علی اکبر رنجبر از بسیاری جهات غم انگیز است و به همین دلیل بازتاب گسترده ای داشته است. دلیل اصلی آن فیلم های ویدئویی این حادثه است و مردم به وضوح می بینند که پلیس چگونه مسلح است اما تیراندازی نمی کند و عاملان مقابل او این را به خوبی می دانند. در هر صورت باید علت این پدیده و اصلاح آن بررسی شود.
اولاً وجود و رواج پدیده شمشیر و اراذل و اوباش چماق که سالها پیش برجسته شده و متأسفانه هیچگاه ریشه ای در نظر گرفته نشده است، کاملاً شناخته شده است و گمان می رود که دستگیری و زندان منجر به اعدام عده ای شود. در حالی که این امر ریشه در آموزش، اشتغال و اقتصاد دارد، اما مشاهده نشده است که ساختار این شغل (وجود اشتغال مستقل علاوه بر دستمزد و حقوق) و اشتغال ناایمن و بدتر شدن شرایط اقتصادی بدتر شود. این موضوع فاجعه، و سرقت تلفن همراه یک مثال خاص است.
اما چرا پلیس استفاده از سلاح را به تاخیر انداخت؟ ابتدا اجازه دهید موضع خود را در مورد موضع پلیس روشن کنم. 25 سال پیش با این سوال مواجه شدم که اگر بودجه داشتید چه تجهیزاتی را باید اختصاص دهید؟ با توجه به استقلال قوه قضائیه به پلیس و قوه قضائیه هم زمان گفتم بای. هرگونه هزینه ای که در این دو نهاد انجام شود (ارائه شده) حداکثر سود را برای جامعه دارد. ما خواهان یک دادگاه مستقل در کنار پلیس هستیم که فقط افسران قوی، آموزش دیده و با درآمد خوب باشند، نه اینکه از سرباز وظیفه استفاده کنند و چهره های پلیس شهر را منزوی و ناکارآمد جلوه دهند.
اما مشکل این است که پلیس باید از امنیت مردم محافظت کند، در حالی که پلیس در حال تضعیف و ضعف حاکمیتی مقامات در مبارزه با مسائل ماهواره و تحکیم در مقابل تجمعات گسترده است.
دو نفر دیگر که مرتبط با آتش سوزی نبودند، اختیار پلیس را برای استفاده از سلاح گرم محدود کردند. این حفظ پلیسی که در فیلم مشهود است ناشی از عوامل متعددی است. موضوع شماره یک قوانین تسلیحات و محدودیت های استفاده از سلاح است. دومین و مهمترین موضوع قانون قصاص است که توضیح خواهم داد. ثالثاً همان استهلاکی که در پلیس ذکر شده است که باعث می شود اعتماد عمومی برای ارزیابی با سوء ظن اقدامات پلیس ناکافی باشد.
موضوع اول باید توسط کارشناسان حقوقی پلیس مطرح شود اما موضوع دوم جدی است. بارها گفته شده ولی ظاهراً نمی خواهند درستش کنند. در قوانین جزایی ایران چهار نوع قتل وجود دارد. حفاظت قانونی، ترور پیش بینی شده، قتل عمد و قتل واقعی. اثبات حمایت قانونی بسیار دشوار است و به ندرت به ترور اشاره می شود. قتل هنوز یک اشتباه بسیار کوچک است و موضوع بحث ما نیست، بنابراین قتل به دو شکل رایج قتل عمد یا شبه عمد تقسیم می شود. مجازات قتل عمد قصاص و قتل عمد دیه به اضافه حبس است.
این تقسیم بندی کاملاً ناقص است. قتل عمد شامل قتل در محاکمه عمومی است. همچنین شامل قتل با محکومیت و عدم مسئولیت از جانب قربانی می شود. این منصفانه نیست؛ بنابراین، در بسیاری از موارد، قضات در یافتن چگونگی انتقال از یک قتل به قتل دیگر مشکل دارند، در حالی که هر دو ناعادلانه تلقی می شوند.
در این فیلم اگر افسر پلیس زن و آن فرد مجروح یا کشته شوند (به شرط عدم وجود فیلم) اثبات اصالت پلیس بسیار دشوار خواهد بود. اما مشکل اینجاست که در صورت اعتراف به قتل، پلیس باید مجرم شناخته شود و در فاصله بین تبرئه و قصاص، پلیس سعی می کند در قتل دخالتی نداشته باشد زیرا عواقب آن فراتر از صدمات خودخواسته یا احساس گناه است. .
حال اگر پلیس آن فرد را بکشد و او نتواند گناهش را ثابت کند، سال ها زندانی می شود و در نهایت انتقام و مشکلات مشترکی برای خودش، همکارانش و خانواده اش ایجاد می شود. به زودی با این رفتارش کشته می شود اما با غرور! و همین مقایسه است که تصمیم گیری را برای پلیس سخت می کند.
مشکل این قانون فقط برای پلیس نیست، برای اکثر متهمان هم هست. راه حل این است که پیش بینی را به دو درجه 1 و 2 تقسیم کنیم و پیش بینی جنایت درجه دوم را از انتقام حذف کنیم.
قبلا بارها در مورد استهلاک پلیس در ماموریت هایی که به امنیت عمومی مربوط نمی شود نوشته ام و نیازی به تکرار ندارد اما پلیس باید اقتدار خود را به درستی نشان دهد. حکومت با شعله های نفرت و انتقام متفاوت است. اتفاقا یکی از دلایل جدی بودن این مشکلات، محوری بودن انتقام و قصاص در مجازات است.
[ad_2]