[ad_1]
آن فارمر، چهارمین متهم پرونده گیسلین ماکسول و اولین متهم او که با نام جعلی خود شهادت داد، صبح جمعه را به توصیف اولین ملاقات جفری اپستین با خانم ماکسول در مزرعه ای در نیومکزیکو برای هیئت منصفه دادگاه فدرال پرداخت.
در آنجا، او گفت، خانم ماکسول از او خواست لباسهایش را در بیاورد و او را ماساژ دهد، ابتدا پشتش را بپیچد و بعد دورش بپیچد.
خانم شتکاری شهادت داد: «او ملحفه را پایین کشید و سینههایم را باز کرد و شروع کرد به مالیدن آن روی سینه و بالای سینهام. من شوکه شده بودم. خیلی دلم می خواست از میز پایین بیایم.
خانم فارمر 42 ساله در دهمین روز محاکمه ماکسول در دادگاه منطقه فدرال در منهتن شهادت داد که با ارائه دولت در مقابل هیئت منصفه به اوج خود رسید. دادستان ها این هفته از قاضی آلیسون جی. به ناتان گفته شد که انتظار دارد پرونده اش در اوایل روز جمعه حل و فصل شود.
خانم فارمر گفت که اولین بار پس از کریسمس در سال 1995 با آقای اپستین ملاقات کرد، زمانی که او یک بلیط هواپیما برای پرواز از آریزونا، جایی که او دانش آموز دبیرستانی بود، به شهر نیویورک، جایی که خواهر بزرگترش، ماریا، در آنجا کار می کرد، خرید. آقای اپستاین
خانم فارمر گفت: “او گفت که اپستین علاقه مند است در تحصیلاتم به من کمک کند و این یکی از دلایلی بود که او بلیط می خرید.”
یک شب، قبل از رفتن به دیدن «شبح اپرا»، خواهران با آقای اپستین در خانه اش ملاقات کردند، جایی که آقای اپستین بلیط خریده بود اما در آنجا حضور نداشت. خانم فارمر گفت که آقای اپستین را روی زمین دارد و صحبت کردن با او آسان است.
اما ملاقات دیگری با آقای اپستین وجود داشت که خانم فارمر در یک مدخل مجله تقریباً معاصر آن را «کمی عجیب» توصیف کرد.
در حالی که در فیلم با او و خواهرش شهادت میداد، آقای اپستین دستش را روی تکیهگاه دستشان در وسط صندلیشان گذاشت، بازوی او را در آغوش گرفت و پاها و پاهایش را مالید.
او شهادت داد: «من بسیار عصبی و مضطرب بودم. “من از نظر شکم بیمار بودم.”
خانم فارمر گفت که او و آقای اپستین پس از جلسه دو یا سه بار تلفنی صحبت کردند. سپس، در بهار 1996، او را برای بازدید به مرتع خود در نیومکزیکو برد، جایی که او برای اولین بار با خانم ماکسول ملاقات کرد.
خانم فارمر از خانم ماکسول به عنوان یک “زن جذاب تر و تمیز” یاد می کند که از دیدن او تعجب نکرد. خانم فارمر گفت: “او لهجه انگلیسی داشت و خوب و واضح صحبت می کرد و مشتاق احوالپرسی با من بود.”
او شهادت داد که آقای اپستین و خانم ماکسول او را خریدند، یک جفت چکمه گاوچرانی برایش خریدند و او را به دیدن یک فیلم بردند. او گفت که در طول فیلمبرداری، آقای اپستین بازوی او را گرفت و به پاها و بازوهای او مالید، همانطور که در نیویورک انجام داده بود، به گفته او، “بیشتر.”
او گفت در یک نقطه، وقتی به میدان برگشتند، خانم ماکسول به آقای اپستین که پاهای برهنه داشت، آموزش داد که چگونه پاهایشان را ماساژ دهد. او شهادت داد که او این کار را کرد و احساس ناراحتی کرد. “نمی خواستم به پایش دست بزنم.”
یک روز صبح او از خواب بیدار شد و به آقای اپستین گفت: “میخواهم شما را در آغوش بگیرم، و خانم فارمر به یاد میآورد که با این حالت بازیگوش در اتاقی حبس شده است.”
خانم شتکاری شهادت داد که به تخت او آمد و پشت سر او خوابید و بدنش را به بدنش فشار داد. او گفت: «دستهای او دور من بود و احساس میکردم یخ زدهام.
او در را محکم کوبید و گفت که باید از حمام استفاده کند. یادم می آید، می خواستم مدت زیادی آنجا بمانم، امیدوارم این وضعیت به پایان برسد.
لارا پومرانتز، شاکی، از او پرسید که آیا به آقای اپستین گفته که او را در آغوش نگیرد، اما او گفت نه، و در مزرعه اضافه کرد که “در آن زمان می دانستم که بسیار دور از انتظار هستم.”
[ad_2]